A: ساعت چهار صبحه. به نیمباز فکر میکنم. به صحبت هامون عجیبه که اون دوران چجوری تموم شد. وقتی برات مینویسم میدونم نمیخونی اصلا کجا هستی که بخونی! نوروز هم اومد بارون میباره هوا سرد شده. یادمه تو همچین روزایی تموم شد همه چیز امیدوارم بهم فکر کنی :) و بتم بفهمونی که به فکرمی :) B: حالم از یه سری چیزا به هم میخورد که الان دیگه خنثی شدم و فقط به فکر حال خوب خودمم این عاااالیه
A: چقدر شبیه من بود چقدر فکرش، حرف زدنش، دغدغه هاش شبیه من بود :) بیرون میرفت و میدید کسی نمی خنده و این اذیتش میکرد چقدر خوب از خودشناسی ُ زندگی حرف میزد. دلم نمیخواست تموم بشه و همینطور ببینمش انسان عجیبی بود دوست داشتنی مهربون دوسش دارم. B: فردا تکرار دورهمی با بهرام افشاری رو ببینید که با قسمت قبل موافق باشید.
درباره این سایت